ستايشستايش، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

ღستايش عشق مامان و باباღ

با تأخیر زیاد

1393/8/5 11:25
569 بازدید
اشتراک گذاری

emam hossein (11)

سلام عزیز دلم که نفسات به نفس به من گره خورده محبت، اگه خدایی نکرده تو حتی اگر یک زخم کوچولو روی بدنت بیفته نفسم می‌گیره ، دخملم امسال اول مهر ، نه پنجم مهر رفت پیش یک ، چون قبلش انشاء ا... قسمت همه بشه رفته بودیم پابوس امام رضا «ع» ، وقتی برگشتیم ستایش خانوم خیلی مشتاق بودن برن مدرسه ، صبح شنبه که پنجم  مهر باشه دخملم را پیش خاله جونش که از بچگی تا الان از دخملم نگهداری می‌کنم گذاشتم که زحمت بردنش را به مدرسه بکشه ، پیش دبستانی ستایش نزدیک منزل خاله جونشه برای اینکه عسل مامان زود نره و زودم برگرده ، یعنی ساعت 8 صبح بره ، ساعت 11/30 برگرده ، یهو موبایلم زنگ خورد که ستایش نمی‌خواد بره مدرسه ، من پیش خودم فکر کردم که اگر روز اول نره دیگه حریفش نمی‌شیم بره به همین خاطر از اداره مرخصی گرفتم و رفتم خونه خواهرم ، ستایش اینقدر گریه کرده بود غمناککه صورتش ورم کرده بود الهی فداش بشم تو روپوش و مقنعه اینقدر خواستنی شده بود که می‌خواستی بخوریش ، گفتم عزیزم مامان بریم گفت من نمیام ، گفتم بریم ببینیم چه جوریه ، گفت فقط میام عکس می‌گیرم تو مدرسه ، به هر حال رفتیم مدرسه و نشستم روی نیمکت . گفتم خاله میشه ستایس دعای فرج را بخونه گفت حتماً ، دعای فرج را خوند و رفتن صبحگاه ، دیگه من اومدم اداره ، تا چند روز خوب بود ولی دوباره که تعطیلی شد و ستایش تو خونه و روز بعدش می‌خواست بره مدرسه همون اوضاع، چند روزی هم سرما خورده بود و بهونش مریضی بود و می‌گفت به خاله زنگ بزن بگو دخملم مریضه من که دیدم اینجوریه زنگ خاله زدم و گفتم اگر اجازه بدین دخملم امروز نمیتونه بیاد ، حالا شکر خدا مدرسه را قبول کرده ولی همش میگه مامان خاله‌جون میوه‌ام که جا خوردم میام دنبالم ، از موقعه‌ای که می‌یومد خونه تا صبح که بیدار می‌شد همینطور می‌گفت اخه خنده‌داره خودش می‌گفت مامانی صد بار گفتم نه ، هر روز یک بهونه‌ای ، یک روز می‌گه دوستم مهدیه با من دوست نیست یک روز میگه میوه‌ام ریخته روی زمین و چیزهای دیگه ، بعضی موقعه‌ها می‌یام حواسشا پرت می‌کنم از چیزهای دیگه می‌پرسم یا کارهایی که تو  مدرسه براش جذاب بوده ، یکشنبه 93/8/4 از طرف مدرسه رفتن شهر ترافیک . ولی خدا را شکر امروز گریه نکرد فقط گفت مامانی بگو خاله جون زودی بیاد دنبالم . دعا می‌کنم انشاء ا... مشکل ستایش هم با مدرسه حل شه . بوس

الهی فدات بشم که اینقدر بزرگ شدی میری پیش یک ، انشاء ا... همیشه شاد و سلامت ، موفق و سربلند باشی. بای بای

پسندها (1)

نظرات (0)