ستايشستايش، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

ღستايش عشق مامان و باباღ

تولد دو سالگی

سلام دخمل گلم ، ماماني ديشت تا صبح همش سرفه كردي چون سرماخوردي و گلوت عفوني شده چون شيطوني مي‌كني و سرتا از شيشه ماشين بيرون مي‌كني انشاءا... كه ماماني بهتر شي . امروز تو فرشته آسماني به زمين اومدي و دو ساله زندگي ماماني و باباجي را گرمي بخشيدي دخملم صد هزار مرتبه خدا را شكر مي‌كنم كه اين نعمت را به ما ارزاني داشته . دخملم امروز تولدت است مي‌خواستم بهترين تولد را برات بگيرم و خاله‌ها و عمو و عمت را دعوت كنم ولي مامان عزيز يك دفعه حالشون بد شد و من ديگر دل و دماغ نداشتم ولي دخملم امروز تولدي با خاله شهناز برات مي‌گيرم . فدات بشم عزيزم كه امروز يك سال بزرگتر و خانمتر مي‌شي.     &nb...
10 فروردين 1391

مریض شدن ستایش

سلام دخمل طلاي ماماني الهي فدات بشم ! خيلي دوست دارم وقتي اداره هم هستم همش ياد كارهات و حرفهايي كه مي‌زني هستم و دلم حسابي برات تنگ ميشه و مخوام برسم خونه محكم بگيرم تو بغلم   ديشب رفتيم مطب عمو دكتر چون شما خيلي شبها سرفه مي‌كني و شما كوچولو از دكتر ميترسي نميدونم چرا وقتي رسيديم شما بغض كردي و ميخواستي گريه كني ولي من و باباجون باهات بازي كرديم و ني‌ني نشونت داديم و اينا يك خورده آروم شدي گفتي ني‌ني ميخواد بره دكتر، آمپول، قرص، ما هم گفتيم بله بعد رفتيم پيش عمو شما اولش گريه كردي ولي عمو چون مهربونه و اتاقش هم پر از عروسك و اسباب‌بازيه و به شما يك بادكنك داد و يك گاز هم از اون دستهاي تپليت گرفتند ولي شما...
8 فروردين 1391

عید دیدنی

سلام دخملي مامان ، عزيزم ديشب اول رفتيم خونه دايي حسين عيد را تبريك گفنيم كه شما يه خورده اولش بدقلقي كردي ولي بعدش اخلاق خوب شد بعدش رفتيم خونه خاله نورسته اونجا با هم خودموني بودي و بهونه‌گيري نكردي و كلي رقصيدي و همه چشمهاشون چهار تا شده بود كه ستايش با اين سنش چطور مي‌رقصد  و بعدش اومديم خونه و خوابيديم و شما تا صبح خيلي سرفه كردي الهي بميرم ماماني  تا من بلند شدم و يك قاشق شربت بهت دادم خدا را شكر بهتر شدي ...
7 فروردين 1391

بزرگتر شدن خانومی

سلام دخمل گل ماماني يكشنبه 28/12/90 ايشا ازت گرفتيم و تو كوچولو ناراحت شدي و مثل بادكنك خودتا باد كردي عزيز دل مامان خودمم ناراحت بودم ولي كاري نمي‌توان كرد سه چهار روز خيلي بهونه‌ گيري كردي ولي همه مي‌گفتند خيلي دخمل آروم و نجيبي داري ما خيلي لذت مي‌برديم كه دخمل به اين خانمي داريم الهي فدات شم از من دلخور نباشيا چون دل خودم هم خون بود به هر حال كاري بود كه بايد مي‌شد و خدا را شكر به خوبي و خوشي گذشت . دوستت دارم ماماني
5 فروردين 1391