من اومدم !
سلام عزيز دل ماماني ، سلام عشق ماماني ، سلام خورشيدم كه به زندگي من و باباجون گرمي ميبخشي ، خدا را هزار مرتبه شكر ميكنم كه باغ گلي مثل تو را نصيبمان كرده ، خداوند را ستايش ميكنم كه ستايش را تمام وجودم قرار داد، ميدونم دوباره گله ميكني پس ماماني كجايي ، ببخشيد ، دخمل مامان چند روزي هست كه سوره توحيد را تكه پاره ميخونه الهي من فدات شم ، قصههاي زنگوله پا و دخترك كبريت فروش و لاك پشت و خرگوش هم خيلي وقته بلده ، عسلم از خداوند ميخواهم هميشه پشت و پناهت باشه و در تمام زندگيت موفق و خوشبخت باشي ، ديروز كه رفتم بودم آرايشگاه يك عروس اورده بودند مامان عروسه وقتي اومد تو گفت واي الهي قربونت بشم ماماني چقدر تغيير كردي يك لحظه خودم را جاي مامان عروس گذاشتم و احساساتي شدم گفتم انشاءا... عشق مامان هم عروس بشه و خوشبخت . ميخوام امروز يك شعر خوشكل برات بزارم و عكس دوست مهناالسادات الهي بگردم اينقدر نازه مثل خودت دخملم !
شب شد و باز دوباره
پیدا شده ستاره
ماه دوباره تابیده
روز چی شده ؟ خوابیده
تَق تَق تَق ، تَقانه
بابا آمد به خانه
صدای پا شنیدم
از جای خود پریدم
سلام بابا ، بفرما !
خسته نباشی بابا
بوسۀ داغ و لبخند
عطر شکوفه و قند
دو دست گرم و خسته
پاکت و کیف و بسته
سیب و انار ، گلابی
شب شده سبز و آبی
اين هم عكس مهناالسادات
و اين هم عكس دخمل نازم با اين موهاي خوشكلش كه الان ديگه نداره