آبله مرغان
سلام عزيز دل ماماني
راستي خبر آبله مرغانتم ننوشتم ، عسل مامان ، روز 12فروردين كه با خالهجون شهناز و عمو و طاها و مهلا و زهرا و مامان عزيز و بابايي رفتيم 12 گردي رفتيم خورميز ولايت عمو ، خيلي خوش گذشت ستايش خانم هم كه خيلي آب تني كردند وقتي بر ميگشتيم ستايش جان گفتند ماماني دست و پام درد ميكنه من هم پيش خودم فكر كردم نكنه سرد شده ، روز 13 فروردين كه عسل مامان از خواب ناز بيدار شد يكي جوش روي پيشاني دخمل مامان زده بود فكر كردم حشرهاي چيزي گزديده ، وقتي رفيتم عزآباد ولايت شوشوي عزيز ديدم جوشها داره بيشتر ميشه دخمل مامانيم كه كسل و بيحال بود به مادر شوشو و خواهر شوشوها و شوشو گفتم ستايش آبله مرغان گرفته بعد دخمليا برديم پيش پسر عموي شوشو كه متخصص اطفال بودند و از شانس خوب ما عزآباد بودند رفتيم در خونهشون و اوشون ستايشا معاينه كردند و گفتند آبله مرغان گرفته موقعي كه آمديم خونه اين جوشها شروع كردند به خارش ، ستايشي مامان كه خانم و باهوشه اصلاً اين جوشها را نخاروندند و ميگفت سولاخ ميشه بچهها بهم ميگن سولاخ سولاخي ، الهي فدات بشم ماماني كه همه راهي خانوم و نمك و باهوشي ، عزيز دل ماماني . عكس دخمل ماماني موقع آبله مرغان