دوري از باباجون
سلام عسل ماماني ، حالت خوبه ، شروع سال تحصيلي جديد هم بر دانشآموزان مبارك باشه
خصوصاً مهلا و زهرا و طاها ، ستايش هم هم بازيهاش ديگه نيستن كه باهاش بازي كنن انشاا... در پناه خدا باشن باباجون پنجشنبه 30/6 رفت مشهد مقدس براي مسابقات واليبال كه از طرف ادارهشون به ميزباني مشهد بود ميرفت خيلي باباجون دوست داشت كه ما هم ميرفتيم ولي قسمت نبود و امام رضا نطلبيد چون همكار ماماني هم تو اون تاريخ بايد ميرفت مشهد به خاطر همين ماماني نميتونست بره به هر حال باباجون پنجشنبه با هواپيما رفتند و انشاءا... پنجشنبه 6/7 برميگردند. دخمل ماماني كه روزهاي اول بهونه ميگرفتي و گريه ولي خدا عمر خالهجون و عمو بده كه نمك ماماني را ميبرندند بيرون كه دلتنگي نكني هر بار هم باباجون زنگ ميزنه شما نازنين مامان ميگي باباجون چرا منا نبردي بشهد باباجون هم ميگه انشاءا... سفر بعدي . باباجون خيلي جاش خاليه انشاء ا... هر چه زودتر برگرده
و يك اقدام ديگه كه ماماني كرده و جرأت به خرج داده رانندگي مامانيه خدا بهم كمك كرد تونستم ماشين بردارم و صبحها برميدارم ميرم اداره و ظهرها ميرم خونه بايد از خدا ممنون باشم كه بهمت كمك كرد . عزيز دل ماماني صبحها يه خورده بهونه گيري ميكني و ميگي ماماني نرو كار ، ماماني خودشم نميخواد بره و ميخواد پهلوي دخمل نازنينش باشه و واقعاً دلم برات تنگ ميشه و ثانيهشماري ميكنم كه زود بيام خونه تا تو را ببينم چون عمر و جون ماماني هستي عزيز دلم