ستايشستايش، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

ღستايش عشق مامان و باباღ

آبله مرغان

سلام عزيز دل ماماني راستي خبر آبله مرغانتم ننوشتم ، عسل مامان ، روز 12فروردين كه با خاله‌جون شهناز و عمو و طاها و مهلا و زهرا و مامان عزيز و بابايي رفتيم 12 گردي رفتيم خورميز ولايت عمو ، خيلي خوش گذشت ستايش خانم هم كه خيلي آب تني كردند وقتي بر مي‌گشتيم ستايش جان گفتند ماماني دست و پام درد مي‌كنه من هم پيش خودم فكر كردم نكنه سرد شده ، روز 13 فروردين كه عسل مامان از خواب ناز بيدار شد يكي جوش روي پيشاني دخمل مامان زده بود فكر كردم حشره‌اي چيزي گزديده ، وقتي رفيتم عزآباد ولايت شوشوي عزيز ديدم جوشها داره بيشتر مي‌شه دخمل مامانيم كه كسل و بي‌حال بود به مادر شوشو و خواهر شوشوها  و شوشو گفتم ستايش آبله ...
5 ارديبهشت 1392

تولد ستايش

 تولد سه سالگيت مبارك عشق ماماني و باباجون   سلام عزيز دلم ! عسل ماماني ! اصلاً معذرت خواهي نمي‌كنم كه با تأخير اومدم چون اينقدر بار گناهم سنگينه كه خجالت مي‌كشم عذرخواهي كنم انشاءا... جبران مي‌كنم . عسل مامان خودت مي‌دوني كه چقدر در اداره سرم شلوغ بوده با اين حال مي‌خواستم بهترين جشن تولد را برات بگيرم انشاءا... تونسته باشم . روز 24 فروردين برات جشن تولدت گرفتم همه را دعوت كردم مامان جونو اينا ، مامان عزيز و بابا ، عمه جونات ، خاله جون شهناز و بر و بچ ديگه ، و عروس و دامادهاي جديد ، خيلي خوش گذشت تو هم كه خيلي ذوق كرده بودي الهي فدات بشم هر بار نگات مي‌كردم مي‌گقتم چقدر بزرگ ...
17 فروردين 1392

تاسوعا و عاشورا

سلام عسل ماماني ، عزاداريهاتون مورد قبول خداوند ، روز تاسوعا رفتيم عزآباد و اونجا عزاداري كرديم و روز عاشورا هم اونجا بوديم ظهر رفتيم ناهار خورديم و بعد رفتيم مزار ، اونجا تعزيه خواني بود و دخملي مامان خيلي دوست داشت ببيند . انشاء‌ا... مورد قبول خداوند باشه . گل خوش رنگ و بوی من حسین است بهشت آرزوی من حسین است مزن دم پیش من از لاله رویان که یار لاله روی من حسین است من آن مداح مست سینه چاکم که ممدوح نکوی من حسین است همه در گفتگوی این و آنند ولیکن گفتگوی من حسین است سخن بی پرده می گویم زمستی می و جام و سبوی من حسین است چو مرغ حق که از حق میزند دم طنین های و ...
7 آذر 1391

من اومدم !

سلام عزيز دل ماماني ، سلام عشق ماماني ، سلام خورشيدم كه به زندگي من و باباجون گرمي مي‌بخشي ، خدا را هزار مرتبه شكر مي‌كنم كه باغ گلي مثل تو را نصيبمان كرده ، خداوند را ستايش مي‌كنم كه ستايش را تمام وجودم قرار داد،‌ مي‌دونم دوباره گله مي‌كني پس ماماني كجايي ، ببخشيد ، دخمل مامان چند روزي هست كه سوره توحيد را تكه پاره مي‌خونه الهي من فدات شم ، قصه‌هاي زنگوله پا و دخترك كبريت فروش و لاك پشت و خرگوش هم خيلي وقته بلده ، عسلم از خداوند مي‌خواهم هميشه پشت و پناهت باشه و در تمام زندگيت موفق و خوشبخت باشي ، ديروز كه رفتم بودم آرايشگاه يك عروس اورده بودند مامان عروسه وقتي اومد تو گفت واي الهي قربونت بشم ما...
24 آبان 1391

اومدن باباجون

سلام دخمل ماماني ، امروز مي‌خوام سورپريزت كنم باباجون امروز از مشهد مياد انشاء ا... صحيح و سالم بياد خونه . خيلي دلم براش تنگ شده تو هم عزيز دل ماماني هم دل كوچيكت تنگ شده الهي ماماني فداي اون دل گنجشكي بشه انشاءا... فردا مي‌توني باباجون را ببيني . فردا هم تولد امام رضا «ع» است . عيد بر همگي مبارك باشه   حریمت قبله ی جانم/ بود حب تو ایمانم تو را هر لحظه می خوانم/ رضا جانم، رضا جانم منم مست ولای تو/ گدایم من گدای تو نهادم سر به پای تو/ رضا جانم، رضا جانم ... میلاد نور مبارک ...
6 مهر 1391

دوري از باباجون

سلام عسل ماماني ، حالت خوبه ، شروع سال تحصيلي جديد هم بر دانش‌آموزان مبارك باشه   خصوصاً مهلا و زهرا و طاها ، ستايش هم هم بازيهاش ديگه نيستن كه باهاش بازي كنن انشاا... در پناه خدا باشن باباجون پنجشنبه 30/6 رفت مشهد مقدس براي مسابقات واليبال كه از طرف اداره‌شون به ميزباني مشهد بود مي‌رفت خيلي باباجون دوست داشت كه ما هم مي‌رفتيم ولي قسمت نبود و امام رضا نطلبيد چون همكار ماماني هم تو اون تاريخ بايد مي‌رفت مشهد به خاطر همين ماماني نمي‌تونست بره به هر حال باباجون پنجشنبه با هواپيما رفتند و انشاءا... پنجشنبه 6/7 برمي‌گردند. دخمل ماماني كه روزهاي اول بهونه مي‌گرفتي و گريه ولي خدا عمر خاله‌ج...
5 مهر 1391

چادگان

سلام نمك ماماني ، از سه شنبه 21/6 تا جمعه رفتيم چادگان واقعاً خوش آب و هوا و جاي دنج و خوبي بود به ما خيلي خوش گذشت روز سه شنبه ساعت 9 به اتفاق خاله ستايش و عمو ( شوهر خاله ) و مهلا و زهرا و طاها حركت كرديم تو راه صبحانه را خورديم و دوباره حركت كرديم و در يك پارك ناهار را هم كه خاله‌جون رحمت كشيده بودند خورديم و دوباره حركت كرديم و ساعت 30/5 رسيديم چادگان يك سوئيت تحويلمان دادند و اسبابها را جا به جا كرديم و بعد استراحت كه بماند دخملي مامان اصلاً نيومدند تو ماشين همش ماشين خاله‌جونش بود و بعد هم كه رسيديم پيش اونها خوابيد خيلي به اونها وابسته است انشاءا... هر چي دلشون مي‌خواد خدا بهشون بده چون واقعاً‌ از دل و جون از ستايش...
27 شهريور 1391

سفر به چادگان

سلام عسل ماماني ، انشاءا... فردا صبح همراه خاله شهناز،عمو، طاها، زهرا و مهلا راه مي‌افتيم بريم چادگان مي‌گن دهكده قشنگيه ، من كه تا حالا نديدم ، انشاءا... وقتي رفتيم و برگشتيم برات تعريف مي‌كنم و عكسهايي كه گرفتم را مي‌گذارم . پس تا من بر مي‌گردم منتظرم باش . بااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااي ! ...
20 شهريور 1391

باز هم تأخير

سلام ستايش ماماني ، عزيز دل ماماني ، مي‌دونم گله داري كه خيلي دير مي‌يام اولاً ببخش دوماً چون كارم زياد بود نتونستم . حالا مي‌ذاري تعريف كنم . پنچشنبه 9/6 تولد طاها ( پسر خاله‌ات بود ) رفتيم كه بريم پارك و اونجا خوش باشيم رفتيم يك پيتزا فروشي كه نزديكش كيف فروشي بود تو اون كيف فروشي براي تشويق بچه‌ها براي خريدن كيف ، صورت بچه‌ها را گريم مي‌كردند گفتند خانم بفرماييد بالا صورت دختر خشكلتون را گريم كنيم گفتم عسل من نمي‌ذاره گفتند حالا امتحان كنيد رفتيم بالا خاله‌ها اومدند صورت شما را نقاشي كردند دختز نازگل من هم آروم گذاشت كه خاله‌ها نقاشي كنند به خاله‌ها گفتم اين عشق مامان غي...
12 شهريور 1391